داستان کوتاه عشق او چه شد
خرید اینترنتی اس ام اس جوک عکس ترول فروشگاه آنلاین
داستان کوتاه عشق او چه شد
چهار شنبه 15 مرداد 1393 ساعت 11:53 | بازدید : 880 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

داستان کوتاه عشق او چه شد

نادر همیشه عاشق افسانه بود و بیش از چند به او درخواست ازدواج داده بود ولی افسانه همیشه اون می فرستاد

دنبال نخود سیاه و جواب درست و حسابی بهش نمی داد همه می گفتن افسانه یکی دیگه رو دوست داره

و می خواد نادر رو بپیچونه البته پیچوندن نبود چون افسانه هیچ گاه به نادر ابراز علاقه نکرده بود . بعد از مدتی نادر سرد شد

داستان کوتاه

و با دوست افسانه ثریا ازدواج کرد و در مراسمشون افسانه بود که آرام آرام اشک می ریخت و بهشون تبریک می گفت هیچ کس

نفهمید اشک های افسانه برای چی بود به جز خشایار برادر ثریا که می دونست افسانه به خاطر اینکه می دونست ثریا عاشق

نادر شده خودش رو کنار کشیده و از دوست داشتن نادر دست کشیده و خشایار هم عاشق مری بود که همین اتفاق هم برای مری

و خشایار  افتاد و زندگیشون بهم خورد و خشایار هم اومد افسانه رو گرفت ولی یک چیزی نا مفهوم میوند در این داستان کوتاه که آیا ثریا عاشق نادر بود

یا بخاطر ثروتش با نادر ازدواج کرد افسانه خشایار رو دوست داشت یا نادر مری چرا خشایار رو پیچوند خشایار به خاطر اینکه افسانه رو دوست داشت

به نادر چیزی نگفت و گذاشت با ثریا ازدواج کنه کلا این ها به کنار این داستان کوتاه سرکاری بود فحش نده عزیزم جنبه داشته باش و برو عاشق نادر شو تو هم

داستان کوتاه عشق او چه شد



موضوعات مرتبط: مطالب سرگرمی , داستان کوتاه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست








می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 529
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3
:: باردید دیروز : 6
:: بازدید هفته : 3
:: بازدید ماه : 1220
:: بازدید سال : 2993
:: بازدید کلی : 55640